محمدتقی تقیپور : بررسی «مناسبات امنیتی حکومت پهلوی و رژیم صهیونیستی»
بسمالله الرحمن الرحیم.
موضوع صحبت ما مناسبات امنیتی، اطلاعاتی و جاسوسی ایران و اسرائیل در دوران سلطنت پهلوی است. واقعیت این است که رابطه ایران و اسرائیل در حوزههای امنیتی و اطلاعاتی و جاسوسی در دوران سلطنت پهلوی در واقع بخشی از اسرار کم گفته و بعضاً ناگفته تاریخ معاصر ماست. به نظر حقیر فراتر از بحث همکاریهای امنیتی و جاسوسی و اطلاعاتی میان این دو رژیم، ابعاد مختلف همکاریهای دو طرف در حوزههای اقتصادی، فرهنگی، سیاسی، دیپلماسی به نظرم باز هم اینها بخش عمدهاش از اسرار ناگفته یا کم گفته تاریخ معاصر ماست. در حوزههای مطالعاتی، پژوهشی و تاریخنگاری به نظرم بهاندازه کافی درباره اینها کار نشده، یعنی دراینرابطه ما نتوانستیم مخاطب جوان و دانشگاهی و علمی را اقناع کنیم؛ معتقدم و باور دارم که این موضوع در حوزه تاریخنگاری و تاریخپژوهی نسبتاً مغفول مانده؛ یعنی افزون بر همه این محورهای که اشاره شد، خاستگاه مشترک تاریخی و سیاسی تأسیس سلطنت پهلوی و دولت جعلی اسرائیل است. اینها چقدر قرابت دارند؟ خاستگاه تاریخی و سیاسی مشترک اینها اگر واکاوی بشود، بررسی بشود، اساسیتر و کلیدیتر است و در جامعه ما مغفول واقع شده یعنی روی آن کار نکردیم؛ اما حسب دستور دوستان با همان موضوع بحث، صحبت خود را آغاز میکنم. در اینجا اهل علم و فرهیختگان و اندیشمندان حاضر هستند و من هم ترجیح میدهم با سند حرف بزنم که متهم نشوم این تحلیل شخصی است؛ دیدگاههای شخصی را میگذاریم برای بعد.
اسرائیل در 14 مه 1948 میلادی یعنی ۲۴ـ25 اردیبهشت ۱۳۲۷ شمسی اعلام موجودیت کرد. حالا آن روز چه مناسبتی داشت اینها نکاتی است که واقعا در تاریخ گفته نشده است. وارد این بحث نمی توانم بشوم متاسفانه بحث خیلی جالب و ارزشمندی است که کسانی که موجودیت اسرائیل را اعلام کردند در چه روزی بود؟ آن روز چه مناسبتی در تاریخ عبری داشت؟ آنها چه کسانی بودند؟ آیا آن جمعی که اعلام موجودیت کردند طیف های مختلف یهودی بودند؟ اینها نکات برجسته و قابل توجهی است اما موضوع بحث ما نیست. در 15 اسفند سال 1328 سلطنت پهلوی اسرائیل را بصورت دوفاکتو به رسمیت شناخت؛ این علنی شد و اعلام شد؛ اما جالب این است که در فروردین 1327 یعنی از ۱۱ ماه قبل ببینید ایران مشتاق بود؛ یا این قدر باید اشتیاق نشان می داد یعنی مأمور بوده که این کار را بکند؛ عباس صیقل را می فرستد آنجا، که حالا با چه سمت و چه مسئولیتی، خود جای بحث دارد. دی 1328 یعنی یکیدوماه قبل از اینکه اسرائیل را به رسمیت بشناسد رضا صفی نیا را می فرستد به تلآویو، به عنوان نماینده حکومت پهلوی برای آغاز روابط و اینها قبل از به رسمیت شناختن اسرائیل است. عموما تصور می کنند که روابط اطلاعاتی و امنیتی ایران و اسرائیل مربوط به زمانی است که ساواک تأسیس شد. این در تاریخ نگاری تقریبا خودنمایی می کند اما نکته جالبی که می خواهم عرض بکنم، این را یعقوب نیمرودی[1] که دوجلد کتاب دارد با عنوان خاطرات زندگی من یا سفر زندگی من[2] به زبان عبری و هنوز به زبان فارسی منتشر نشده است، میگوید آذر 1328 یعنی دسامبر 1949 اسرائیلی ها در ایران پایگاه اطلاعاتی ، امنیتی ، جاسوسی ایجاد کردند، یعنی زمانی که هنوز ایران اسرائیل را به رسمیت نشناخته بود. این از نکات رازآلود تاریخ معاصر است که چطور وقتی اسرائیل به رسمیت شناخته نشده اجازه دارد در ایران پایگاه بزند، پایگاهی که کاملا با یک پایگاه مشابه در بغداد ارتباط بسیار نزدیک داشتند و همکاری می کردند. تقریبا به مدت حدود یک سال این پایگاه اطلاعاتی و جاسوسی یعنی تا سال 1329 مارس 1951 زیر نظر واحدی وابسته به امان، سازمان اطلاعات نظامی ارتش اسرائیل،[3] بود؛ بعد تغییرات ساختاری در سیستم امنیتی اسرائیل که ایجاد می شود این ماموریت واگذار می شود به موساد؛[4] موساد مسئولیت این کار را قبول می کند به مدت سه سال، از سال 1329، در سراسر ایران فعالیت های جاسوسی خود را در این پایگاه مستقر در تهران گسترش و توسعه می دهد. در تاریخنگاری معاصر حتی در اسناد ساواک و دربار و نخست وزیری اصلا شما هیچ اطلاعات و معلوماتی در این رابطه نمی بینید. اینها چیزهای جالبی است که خود ما هیچ اطلاعات و معلوماتی در این رابطه تا الان عرضه نکردیم. بعد از سه سال یعنی دی 1334 یکی از شخصیتهایی که بعدها نقش کلیدی در روابط ایران و اسرائیل بازی می کند ـ نه فقط در حوزه های امنیتی و اطلاعاتی و جاسوسی در حوزه های نفتی و فرهنگی و سیاسی و دیپلماسی فردی ـ یعقوب نیمرودی است که مرداد 1402 درگذشت. یعقوب نیمرودی در دو جلد کتاب با عنوان سفر زندگی من که درسال 2003 به زبان عبری منتشر شد از پایگاه اطلاعتی اسرائیل در ایران بعنوان ستون و سنگ بنای اصلی نظام اطلاعاتی و جاسوسی اسرائیل در جهان اسلام یاد می کند؛ یعنی در کل کشورهای منطقه تا شاخ آفریقا؛ این اعتراف یعقوب نیمرودی هست. بعدها در گفتگویی با خبرنگار اسرائیلی روزنامه داوار[5] مورخ 11 نوامبر 1985 گفت که اگر یک روز به تو اجازه دهند از کارهایی که ما در تهران کرده ایم آگاه شوی از آنچه می شنوی وحشت خواهی کرد، حتی نمی توانی تصور آن را بکنی. به یک روزنامه اسرائیلی به نام اومر[6] در سال 1356، یعنی قبل از پیروزی انقلاب اسلامی و سقوط سلطنت پهلوی، می گوید روزی خواهد رسید که تاریخ سیاسی اسرائیل به رشته تحریر در آید بدون آنکه اسرار و اطلاعات محرمانه در نوشتن آن مزاحمتی ایجاد نمایند؛ در آن زمان معلوم خواهد شد که پیمان اطلاعاتی ایران و اسرائیل، که حالا من در ادامه خواهم گفت در چه حوزه هایی بوده، تا چه حد برای اسرائیل مفید بوده است.
«کریستال» یک پیمان اطلاعاتی، امنیتی و جاسوسی دوجانبه بین ساواک یعنی سازمان اطلاعات و امنیت کشور و موساد بوده است. پیمان دوم «ترایدنت» (نیزه سه سر) یک پیمان اطلاعاتی، امنیتی، جاسوسی بین ساواک، موساد و دستگاه اطلاعاتی و امنیتی ترکیه بوده و نکته جالب این است که پیمان دوم را خود اسرائیلیها بنیان گذاشتند. بعد از اینکه دولت اسرائیل اعلام موجودیت کرد یک شخصیت بسیار مرموز اسرائیلی بنام رئوون زاسلانی معروف به رئوون شیلواه[7] اولین رئیس موساد ـ که تا قبل از اینکه اسرائیل تأسیس شود رئیس سازمان امنیتی شای[8] وابسته به هاگانا[9] بود ـ طرحی میدهد به بن گوریون[10] اولین رئیس حکومت اسرائیل؛ میگوید راهبرد اسکان قوم یهود در فلسطین و اعلام موجودیت دولت اسرائیل در فلسطین کلید خورده است؛ حال ما یک راهبرد جدیدی را تحت عنوان پریفرال (Peripheral) یعنی پیرامونی باید تعریف بکنیم؛ این را مکتوب میکند. پریفرال یعنی پیرامونی؛ پیرامون یعنی کجا؟ یعنی تمام منطقه خلیجفارس، کشورهای اسلامی تا شاخ آفریقا. کشورها را اسم میبرد، میگوید اینجا عمق استراتژیک اسرائیل است؛ یعنی تمام تحولات از پاکستان و افغانستان و هندوستان تا مصر و شاخ آفریقا و سودان گرفته، تمام کشورهای مثل عربستان و ایران، اینها را میگوید جزو قلمرو ماست. تحولات اینجا، اتفاقات اینجا مطابق مصلحت اسرائیل، امنیت اسرائیل، تحکیم موقعیت اسرائیل، تثبیت وضعیت اسرائیل باید رقم بخورد. باز این نکتهای است که در تاریخنگاری معاصر مغفول مانده است. این بحث استراتژی پیرامونی که من بهجرئت میتوانم ادعا کنم تمام اتفاقاتی که در منطقه ما بعد از تأسیس اسرائیل تا الان که ما صحبت میکنیم اتفاق افتاده و رقم خورده در راستای همان راهبرد پیرامونی اسرائیل در منطقه است؛ حالا چه عملیاتی که داعش و گروههای سلفی در پوشش مسلمانی انجام دادند تا آرمان یهودی نیل تا فرات را محقق کند، چه حوادث یمن و حتی حوادثی که بعضی کشورها را در داخل درگیر میکند؛ مثل بحث هستهای در ایران یا بحثهای حاشیهای که ما را درگیر کند.
بخش دیگر روابط ایران و اسرائیل در حوزههای امنیتی و اطلاعاتی جاسوسی پایگاههای بروی مرزی اسرائیلیها در ایران است؛ خیلی جالب است در سه تا منطقه یعنی شمال غرب (کردستان)، غرب (ایلام) و جنوب غرب (خوزستان). اسرائیلیها سه پایگاه برونمرزی داشتند؛ یعنی شما یک سرزمینی را در اختیار سیستم اطلاعاتی و امنیتی دولت اجنبی قرار بدهید؛ یعنی کاری که حکومت پهلوی برای ماشین جنگی و اطلاعاتی و امنیتی اسرائیل انجام داد. فردوست میگوید آن اواخر در مرحلهای ما حساب کردیم سیصد جاسوس زبده اینجا مستقرند که از طریق ارتباط با تلآویو تمام منطقه ـ یعنی همان مناطق پیرامونی ـ را به لحاظ اطلاعاتی و امنیتی رصد میکنند. از دفتر رئیسجمهور عراق تا رئیسجمهور سوریه تا مصر اینها مأمور گماشتند. یک نکته جالب اینکه آقای فردوست در کتاب خودش نوشته است که من سال 1340 وقتی رفتم ساواک تازه متوجه شدم که اسرائیلیها سه پایگاه برونمرزی در ایران دارند؛ یعنی فردوست که در واقع محرم اسرار اطلاعاتی شخص محمدرضا بوده و سازمان اطلاعات خصوصی شاه را مدیریت میکرده میگوید من نمیدانستم که اسرائیلیها سه پایگاه برونمرزی اطلاعاتی، امنیتی و جاسوسی در ایران مستقر کردند؛ یعنی سراسر سرزمین ایران جولانگاه مأموران جاسوسی و اطلاعاتی و امنیتی اسرائیل بود.
بحثهایی که در عرصه رسانه و تبلیغات مطرح میشود جای بحث و تأمل دارد. من کتابی که چند نفر غربی نوشتند و در ایران هم منتشر هم شده از آنجا یک کد میخواهم بدهم درمورد یکی دو نفر از مقامات اسرائیلی؛ عین عبارت را میخوانم: میگوید در چشم شاه اسرائیل میتوانست چیز فوقالعاده ارزشمندتری به دوستان خود بدهد. بینید شاه در واقع به لحاظ روانی، سیاسی تطمیع شده بود؛ چرا؟ میگوید نفوذ جاری یهودیان در ایالات متحده و سراسر جهان شاه را مرعوب کرده بود. دیوید کیمخی که زمانی در حد معاون موساد بوده و سمتهای مختلفی پیدا میکند یک نکته جالبی دارد؛ میگوید که اگر یک مقاله ضد اسرائیلی در روزنامهای در آمریکای شمالی یا اروپا چاپ میشد شاه ما را فرامیخواند ـ یعنی دستگاه اطلاعاتی اسرائیل را فرامیخواند ـ میگفت چطور میگذارید یک چنین کارهای انجام دهند. میگوید ما بیهوده تلاش میکردیم ثابت کنیم بیگناهیم و اظهار میکردیم که همه مطبوعات جهان زیر کنترل ما نیست و آنطور که مردم فکر میکنند اختیار بانکهای دنیا را در دست نداریم. حییم هرتسوگ[11] که رئیس سازمان اطلاعات نظامی ارتش اسرائیل و سپس رئیسجمهور اسرائیل بوده با شاه دیدارهای محرمانه داشت؛ ایشان ادعا میکند که شاه ایران هر فرد اسرائیلی را بهمثابه رابطی با واشنگتن میپنداشت؛ یعنی شاه هر یهودی را که میدید فکر میکرد که این فرد میتواند گرهای از کارش باز بکند. ما در خاطرات علم داریم که اصلاً شاه یک سازوکاری را تعریف کرده بود که اسرائیلیها در رسانههای آمریکایی و اروپایی به نفع سلطنت پهلوی مقاله بنویسند و تبلیغات کنند.
حالا دررابطهبا بحث ارتباط اطلاعاتی و جاسوسی میخواهم خیلی کوتاه محورهایی را بگویم. بحث شناسایی افراد پنج مرحله دارد؛ یعنی نشانکردن افراد، مرحله بعد جذب افراد، بعد استخدام، بعد آموزش، بعد اعزام؛ این فرایندی بود که در پیمان اطلاعاتی دوجانبه یعنی کریستال تعریف شده بود؛ یعنی جذب، استخدام و آموزش مأموران با هدایت و کنترل خود موساد و نه ساواک به کشورهای مختلفی اسلامی اعزام میکردند؛ جمعآوری اخبار و اطلاعات سفارتخانههای کشورهای خارجی مستقر در تهران از طریق جاسوسان و مأموران آموزشدیده ساواک و موساد تحتنظر موساد یا تلاش برای بهخدمتگرفتن دیپلماتهای کشورهای اسلامی و عربی در ایران تلاش و اقدام برای جذب مسافران و دانشجویان ممالک عربی در زمانی که در ایران حضور داشتند. باز فردوست میگوید از جمله کارهایی که ما میکردیم دعوت از استادان امنیتی اسرائیل بود. استادان برجستهای که آمریکا و اروپا به ما نمیدادند؛ مثلاً انگلستان همکاری نمیکرد؛ یعنی تعمداً کاری میکرد که ما برویم در دامان موساد؛ مثلاً استاد امنیتی، استاد ضد براندازی، استاد بازجویی، استاد خطشناسی، استاد تحقیق، استاد اطلاعات خارجی؛ اینها همه کسانی بودند فقط مأموران ساواک را آموزش میدادند. حتی اداره کل سوم که آقای ثابتی مسئولیتش را به عهده داشته آموزش آن به عهده موساد بوده است. فردوست میگوید من برجستهترین متخصصان ضد براندازی را دعوت کردم حالا اسم نمیآورد که چگونه آمدند ایران و چه کردند. میگوید ما دوره سهماهه برای اینها میگذاشتیم برای مقابله با انقلابیون. یعقوب نیمرودی اجازه داشت که هر هفته دو بار بیاید تمام ادارات کل ساواک را بازدید کند. حتی به ارتش سرکشی میکرد، رصد میکرد کنترل میکرد، مدیریت میکرد، بازرسی میکرد. یعقوب نیمرودی میگفت شاه اجازه داده بود که ایشان آزاد است میتواند این کار را بکند. تیمهایی میفرستادند در تلآویو آنجا تحتنظر استادان اسرائیلی آموزش ببینند و نیز تجهیز ساواک به وسایل پیشرفته شکنجه و بازجویی بخصوص به لحاظ روانی صورت گیرد. یک سند میخواهم اینجا بخوانم و در این بخش حرفم را تمام کنم. این گزارش مورخ 1/7/1351 ساواک است؛ یک نامه درونسازمانی از اداره دوم به رئیس ساواک: «بهطوریکه استحضار دارند و دوران خـدمت آقـای شاکری نماینده سرویس زیتون [نام رمـز ایـرانی نـماینده سرویس اطلاعاتی اسـرائیل] در پایـگاه برونمرزی جنوب در تاریخ 11/2/51 پایـان پذیـرفت و برابر اعلام نماینده سرویس زیتون در مرکز جانشین نامبرده به نام آقای یهودا یکوتیل... چـندی قـبل وارد کشور شاهنشاهی گردید... با عطف تـوجه بهمراتب فـوق مـستدعی اسـت در صورت تصویب، اجازه فـرمایند اوامر عالی جهت صدور مدارک ایرانی (شناسنامه) برای یهودا یکوتیل به نام احمد کاشانی و هـمسرش بـه نام هایده سلطانی به اداره کل پنـجم ابـلاغ گـردد». این یک نمونه است؛ یعنی تمام مأموران اسرائیلی در ایران پاسپورت ایرانی، شناسنامه ایرانی، پوشش ایرانی داشتند و اگر در کشوری مثل عراق، مصر، سوریه گیر میافتادند متهم میشدند که اینها ایرانی هستند. یعنی یک چنین بستری ساواک برای نه فقط اسرائیل و سازمان اطلاعاتی آن ایجاد کرده بود؛ بلکه میخواهم بگویم اصلاً تمام پیمانهای اطلاعاتی و امنیتی دو طرف کاملاً در خدمت استراتژی اسرائیل بود؛ یعنی هیچ استفادهای برای امنیت ملی، منافع ملی و مصلحت ملی حتی خود رژیم پهلوی نداشت. [12]
[1] یاکو (یعقوب) نیمرودی (۱۹۲۶-۲۰۲۳) دلال اسلحه، افسر سابق اطلاعاتی رژیم صهیونیستی در ایران و مالک روزنامه اسرائیلی معاریو.
[2] מסע חיי
[3] سازمان ضداطلاعات ارتش اسرائیل موسوم به «آمان» رکن اطلاعات ستاد کل ارتش رژیم صهیونیستی است.
[4] سازمان اطلاعات و عملیات ویژه (موساد) نام سازمان اطلاعاتی خارجی رژیم صهیونیستی است.
[5] روزنامه داوار (דבר) در سال 1925 در فلسطین تحت قیمومیت بریتانیا تأسیس شد و فعالیت آن تا 1996 ادامه یافت.
[6] Omer
[7] Reuven Shiloah
[8] Shai
[9] هاگانا، سازمان شبهنظامی یهودی وفادار به ایدئولوژی صهیونیسم، در سال ۱۹۲۰ در فلسطین تحت قیمومیت انگلستان تشکیل و بهتدریج به شاخه نظامی غیررسمی آژانس یهود تبدیل شد. با اعلام استقلال اسرائیل در سال ۱۹۴۸ میلادی، هاگانا با دیگر گروههای شبهنظامی ادغام و به صورت ارتش رژیم صهیونیستی تجدید ساختار شد.
[10] David Ben-Gurion
[11] Chaim Herzog
[12] برای اطلاعات بیشتر نک به مقاله سخنران محترم با عنوان «پیمان ساواک با موساد» مندرج در شماره نخست فصلنامه مطالعات تاریخی (1382).
دانلود فایل بخش سوم سمینار کارنامه ساواک