مصاحبه با دكتر حسین خطیبی


تاریخ انتشار: ۱۳۹۷/۱۱/۲ - ۱۲:۴:۰
آخرین تاریخ بروزرسانی: ۱۳۹۷/۱۱/۲ - ۱۲:۲۳:۴۱
مصاحبه با دكتر حسین خطیبی

بخشی از مصاحبه سازمان اسناد و كتابخانه ملی ایران با جناب آقای دكتر حسین خطیبی 
جلسه دوم، تاریخ: 76/11/19 ، شماره ردیف مصاحبه: 316، مصاحبه كننده: پیمانه صالحی

صدای دكتر حسین خطیبی

وقتی من در دوره دانشجویی در حال تهیه رساله دكتری ام بودم، به معرفی مرحوم ملك  الشعرای بهار خیلی خدمت علامه دهخدا می رسیدم تا از اطلاعات، معلومات و تجارب ایشان در تدوین رساله استفاده كنم. به این ترتیب با ایشان آشنا شدم. مرحوم دهخدا منزلی داشت (فكر می  كنم هنوز هم باشد، چون می  گویند آنجا مدرسه شده است.) در خیابان سپهبد قرنی (فیشرآباد) كه یك باغ بزرگ با یك عمارت قدیمی [را شامل می شد]. خاطرم هست كه مرحوم دهخدا در یكی از این اتاق  ها معمولاً روی تشكی می  نشست و [دائم] كتاب می خواند و یادداشت می  كرد، یعنی فیش تهیه می  كرد. هر وقت كه من می  رفتم، او در این حالت بود. جثه خیلی نحیفی داشت و مدام روی همان تشك خم شده و كتاب می خواند و لغت  هایی را كه از كتاب  های مختلف به نظرش می  رسید، روی ورقه  ای می  نوشت و كنار می  گذاشت. در منزل او چندین اتاق قفسه  بندی شده بود. وقتی دور این فیش  های دسته  بندی شده را نخ می  پیچید، [آنها را] در این قفسه  ها جا می  داد. آن مرحوم غالباً (نه تنها با من) با هر كسی كه با او ملاقات می  كرد، درد دل كرده و می  گفت كه ببینید من این همه زحمت كشیدم و میلیون  ها فیش تهیه كردم، [ولی] كسی حاضر نیست آنها را چاپ كند. در زمان [اسماعیل]مرآت چاپش را شروع كرده بودند، ولی چون سرمایه كلانی می  خواست- چنانكه هنوز هم بعد از چهل سال به اتمام نرسیده است- موضوع معلق ماند. به هر حال هر كسی كه به دیدن ایشان می  رفت كه معمولاً هم از فضلا و دانشمندان و وكلا و وزرا یا از كسانی بودند كه دستشان به جائی بند بود، این گله را به او می  كرد كه من اینها را تهیه كردم و می  میرم و بعد از من هم از بین می  رود، [چون] كسی نیست كه چاپش كند. از جمله من هم كه برای كسب فیض از محضر ایشان و تدوین رساله  ام پیش ایشان می  رفتم، این مطالب را می  گفت. گله می  كرد و نشان می  داد كه من پیرم و سنم بالاست و این همه كار كردم و اگر در زمان خودم سر و صورتی به اینها داده نشود، از بین می  رود.
 یك روزی كه من خدمت مرحوم دكتر معظمی (نایب رئیس مجلس) رسیده بودم، مطلب را به طور كلی عنوان كردم و گفتم كه من برای كار خودم به منزل دهخدا می  روم و ایشان هم اینطور می  گویند و خیلی هم آه و ناله می  كنند. حق هم دارند، چون كسی اینها را چاپ نمی  كند. این مطلب در مرحوم دكتر معظمی تأثیر گذاشت و به من گفت كه یك روز با هم [به منزل دهخدا] برویم. البته این را می  دانید كه تا شهریور 1320، مرحوم دهخدا رسماً رئیس دانشكده حقوق هم بود كه نمی  رفت و مرحوم دكتر شایگان آن را اداره می  كرد. بعد هم مرحوم دكتر شایگان تغییر كرد و مرحوم دكتر معظمی نایب  رئیس دانشكده حقوق و بعد هم نایب  رئیس و وكیل مجلس شد و از معاونت [دانشكده حقوق] استعفا داد. به این مناسبت، خودش یك پیوستگی معنوی هم با مرحوم دهخدا داشت. وقتی این مطلب را برای مرحوم دكتر معظمی عنوان كردم، او اظهار تمایل كرد كه یك روز با هم [نزد] مرحوم دهخدا برویم. من هم وقتی مطلب را می  گفتم، فكر نمی  كردم نتیجه آن، این نتیجه خوبی كه الآن به دست آمده،  باشد و برحسب تصادف صحبتش را كردم، ولی به هر حال باعث شد كه ایشان ابراز تمایل بكنند كه بروند و او را ببینند. 
خوب به خاطر دارم كه یك روز بعدازظهر به منزل مرحوم دهخدا رفتیم. از قبل هم من به مرحوم دهخدا گفته بودم كه این مسأله را با ایشان در میان گذاشته  ام، ایشان هم از وكلای متنفذ مجلس و نایب  رئیس مجلس است (البته او را اسماً می  شناخت) و حالا كه ایشان به اینجا می  آیند، شما [صحبت  تان را] بگوئید، احتمال دارد كه در این راه به شما كمك كنند. مرحوم دهخدا برای این جلسه آماده بود. من و دكتر معظمی به آنجا رفتیم و مرحوم دهخدا هم به طور مفصل جریان را با ایشان در میان گذاشت و فیش  ها و قفسه  ها را به او نشان داد. مرحوم دكتر معظمی خیلی متأثر شد و گفت كه من كوشش می  كنم كه مجلس، امر چاپ این فرهنگ (خودش اسمش را لغت  نامه گذاشته بود.) را به عهده بگیرد. او به مرحوم دهخدا قول داد كه بودجه آن را مجلس تصویب كند و در مجلس هم به طبع برسد. ایشان به قول خودشان وفا كرده، طرحی را تهیه كردند كه پانزده نفر از وكلای آن زمان آن را امضاء كردند، [مبنی بر این] كه مجلس شورای ملی امر چاپ و انتشار لغت  نامه دهخدا را به عهده بگیرد. [هر وقت كه] وكلا لایحه می  دادند، كافی بود كه پانزده نفر آن را امضا كنند تا قابل طرح در مجلس و تصویب یا رد شدن باشد. دكتر معظمی این را تهیه كرد و پانزده نفر از وكلای اهل علم آن زمان، مثل مرحوم دكتر زنگنه (وزیر معارف كه بعد كشته شد) آن را امضا كردند و به تصویب رسید و [قرار شد] كه مجلس اعتبار و بودجه چاپ این كتاب را به عهده بگیرد. البته این كتاب (همانطور كه مرحوم دهخدا در نظر داشت) نه كتاب لغت بود و نه دائرهالمعارف و فرهنگ، چون مرحوم دهخدا این اسامی را قبول نداشت. [این كتاب] از فرهنگ یا كتاب لغت بزرگ  تر و از دائره  المعارف كوچك  تر بود. خودش اسم لغت  نامه را برای آن انتخاب كرد. وقتی كه این قانون تصویب شد، یك كمیسیونی در مجلس از مرحوم سید محمد هاشمی (رئیس روزنامه رسمی آن زمان كه من معاون ایشان بودم)، مرحوم ارباب مهربان  مهر (زرتشتی بود و در زمان ارباب كیخسرو در مجلس استخدام شده بود و رئیس حسابداری بود) مرحوم اكباتانی (رئیس بازرسی مجلس) و شاید یك نفر دیگر (اسمشان را یادم نیست) تشكیل شد. ما پنج نفر شدیم «كمیسیون فرهنگ دهخدا» و گرداننده این كمیسیون هم طبیعتاً من بودم، چرا كه هیچكدام از آنها اهل فن نبودند و كسی   هم كه دنبال این كار بود، من بودم. در حقیقت من عضو كمیسیون بودم، ولی عملاً آن  را اداره می  كردم. قرار شد كه این كمیسیون كار تدوین فرهنگ دهخدا را انجام دهد. 
وقتی كه این تصویب شد، من رفتم پیش مرحوم دهخدا و گفتم كه [حالا] چكار كنیم؟ خاطرم هست كه آن مرحوم به شوخی به من گفت كه من در وهله اول به چند نفر پشت هم  انداز احتیاج دارم. من نفهمیدم كه مقصود او از این حرف چیست، چون یك اصطلاح معمولی است كه همه ما می  دانیم. بعد توضیح دادند كه این فیش  هایی كه من تهیه كرده  ام، مخلوط است و من افرادی را می  خواهم كه اینها را پشت هم بگذارند و لغت  ها را منظم كنند. او به اصطلاح خودش و به شوخی می  گفت كه چند نفر پشت هم  انداز می  خواهم! من متوجه شدم و مرحوم دكتر معین، مرحوم دكتر خانلری، آقای دكتر ذبیح  الله صفا، اقای افشار شیرازی، دكتر خان  بابا بیانی و چند نفر از كسانی را كه اهل فن بودند و با آنها محشور بودم را معرفی كردم. یك حقوقی برای اینها معین و ابلاغ  شان هم صادر شد.