مصاحبه با مرتضی احمدی


تاریخ انتشار: ۱۳۹۷/۱۱/۱ - ۱۳:۴۱:۰
آخرین تاریخ بروزرسانی: ۱۳۹۷/۱۱/۱ - ۱۳:۴۷:۵۴
مصاحبه با مرتضی احمدی

بخشی از مصاحبه سازمان اسناد و كتابخانه ملی ایران با جناب آقای مرتضی احمدی
در تاریخ: 75/8/1، شماره ردیف مصاحبه: 216، مصاحبه كننده: هما قاضی
احمدی
صدای آقای مرتضی احمدی

ـ خصوصیات غزل، كوچه باغی و پیش پرده خوانی چیست كه از چیزهای دیگر متفاوت می شود؟ 

ـ پیش پرده را كه توضیح دادم كه آهنگساز، ملودی را می ساخت و شاعر شعرش را روی آن می گذاشت و ما می خواندیم. یك حالت تقریباً اجرای صحنه ای و بازیگری داشت. ولی كوچه باغی نسل به نسل به ما رسیده. اگر ما بخواهیم دنبال ریشه آن برویم، اولاً كوچه باغی به عنوان كوچه باغی یا غزل نبوده و این داش مشتی ها به آن غزل می گفتند. آنها كه در سطح بالاتری بودند، كوچه باغی می گفتند. بعد این به بیات تهران تبدیل شد. یك بار هم من این را بیست و هفت، هشت سال پیش عنوان كردم كه كم كسی به آن توجه كرد. نام آن لشی بود و بعد باباشملی شد و بعد لاتی شد و بعد در سال 1316 مرحوم ذكاءالملك فروغی، اشرف الدین حسینی (مدیر و صاحب امتیاز مجله نسیم شمال)، روح الله خان خالقی، مرحوم بدیع زاده، سهیلی (كه بعدها نخست وزیر شد)، یك عده از شخصیت های گردن كلفت مملكت، مرحوم دهخدا و ... آمدند و دور هم نشستند و گفتند، این كه نمی¬شود كه یك دستگاهی باشد كه به آن لاتی و لشی و باباشملی و جاهلی و كوچه باغی و .. بگویند. دیدند خود تهران چیزی ندارد و آن را به اسم بیات تهران گذاشتند. 
ـ یعنی این شعرها مختص تهران بود و آن موقع در شهرستان ها نبود؟ 
ـ حالا بعداً عرض می كنم كه چگونه در شهرستان ها نفوذ كرد. این را به عنوان بیات تهران گذاشتند و اولین كسی كه به این نام، یعنی بیات تهران خواند، مرحوم بدیع زاده بود كه بی اندازه مورد اقبال مردم قرار گرفت. به علت اینكه یك كار سنتی بود و سینه به سینه از مردم به مردم رسیده بود و خواه ناخواه با خون مردم وابستگی داشت، بعدها یواش یواش دیگر خانم دلكش، آقای ایرج، خانم پروین آمدند و این كوچه باغی ها را خواندند. در سال 1322 بعد از اینكه چند سال وقفه افتاده بود، این فكر در تئاتر فرهنگ به ذهنم افتاد كه كوچه باغی را در تئاتر اجرا كنم. 
ـ پس این ابتكار خودتان بود كه در تئاتر اجرا كنید؟ 
ـ بله، در حقیقت [آن را] در تئاتر زنده كردیم. مرحوم تفكری می گفت كه ممكن است مورد توجه قرار نگیرد. گفتیم كه خیلی خوب، ما می گذاریم و جمعه این كار را می كنیم، چون آن موقع بیشتر كسبه و جنوب شهری ها و میدانی ها می آمدند. نگو اصلاً این خورند همین هاست. همان سانس اول كه این را [اجرا كردیم]، مردم چنان استقبالی كردند كه این انگیزه ای شد كه ما در تمام برنامه هایمان بخوانیم و این به طبقه خانواده بالا (طبقه تحصیلكرده و روشنفكر) نیز نفوذ [كرد] و از این خیلی استقبال شد و با خواندن سایر خواننده ها در سطح ایران، كوچه باغی مطرح شد. این تاریخچه ای از غزل یا كوچه باغی بود كه متأسفانه تا حالا فرصتی نبود كه در جایی مطرح كنم و در اختیار بچه های خودم بگذارم. 
ـ اگر خاطره ای از این غزل خوانی دارید، برای ما بگوئید. 
ـ بیشتر شهرت من به خاطر همین غزل بود. 
ـ یعنی كار خودتان را با این شروع كردید؟ 
ـ خیر، ولی در بین پیش پرده هایم حتماً این را می خواندم. طوری شده بود كه مردم علاقه داشتند به اینكه وسط پیش پرده، یك كوچه باغی بخوانم. این است كه چون خودم هم به این كوچه باغی بستگی دارم و روی من خیلی اثر زیادی می گذارد [ناتمام] حتی می توانم بگویم كه یك ترانه ای من خواندم كه در رادیو هم پخش شد كه وسط آن من یك كوچه باغی خواندم و بی اندازه آن را دوست دارم. 
ـ برای ما هم می شود بخوانید؟ 
ـ نوار آن را پیدا كنم به شما می دهم كه گوش كنید. 
ـ نمی توانید یكی دو بیت آن را برای ما بخوانید؟ 
ـ متاسفانه نه. نوار آن را می توانم تهیه كنم و برای شما بفرستم. 
ـ شما مجموعه ای از نوارها و آهنگها و چیزهایی را كه خواندید، دارید؟ 
ـ خیلی كم دارم. یك مقداری گله ما از رادیو همین است كه مثلاً من سی و پنج سال در رادیو زحمت كشیدم و حداقل دستمزد را گرفتم، تقاضای زیادی كردم كه یك نسخه از یادگارهایم را [خواستم] كه آنها توجه نكردند و من از رادیو خیلی رنجیدم. 
ـ از استادهایتان چه خاطره ای دارید؟ چون الان ممكن است یك عده ای از آنها مرحوم شده باشند. 
ـ من استادی نداشتم. ولی مشوق زیاد داشتم. یكی مرحوم اصغر تفكری كه به نام قهرمان كمدی كشور معروف شده بودند. استاد رفیع حالتی كه برای من خیلی زحمت كشیدند و خیلی به من محبت كردند و مرا راهنمایی كردند. حتی یك بار استاد حالتی به خاطر اشتباهی كه كرده بودم، یك كشیده محكمی به من زدند. آن هم زمانی پیش آمد و در گوش من زدند كه من یك ورزشكار حرفه ای در مسابقات دو و فوتبال بودم. ایشان به من خیلی فحش دادند، ولی من تنها كاری كه در مقابل این پیشكسوت توانستم انجام دهم، این بود كه توانستم گریه كنم كه بعدها مرا بغل كرد و بوسید. صدای این استاد هنوز در گوش من و صورت مهربانش هنوز جلوی چشم من هست و تا زنده ام این استاد را فراموش نمی كنم.