مصاحبه با محسن دولو


تاریخ انتشار: ۱۳۹۷/۱۱/۱ - ۱۰:۵۹:۰
آخرین تاریخ بروزرسانی: ۱۳۹۷/۱۱/۱ - ۱۱:۳:۴۴
مصاحبه با محسن دولو

بخشی از مصاحبه سازمان اسناد و كتابخانه ملی ايران با جناب آقای محسن دولو  

در تاريخ: 73/4/22، شماره رديف مصاحبه: 54، مصاحبه كننده: شفيقه نيك نفس

صدای آقای محسن دولو  


بعد از شهريور بيست، ايران به آلمان اعلان جنگ داد. ما بچه ها آن وقت ها طرفدار آلمان بوديم. اصلاً اكثريت ايراني ها طرفدار آلمان بودند. ايران به آلمان اعلان جنگ داد. بعد من يك كاريكاتوری از هيتلر كشيدم؛ يك كاريكاتور از سهيلی نخست وزير زمان كشيدم؛ يك كاريكاتور از سپهبد احمدی ـ كه وزير جنگ بودـ كشيدم و يكی هم از رئيس مجلس. روزنامه ای در می آمد به اسم نبرد يا ايران ما. اين دو روزنامه، متعلق به آقايان تفصلی و اقبال بود كه اين روزنامه مقداری فاشيستی و طرفدار آلمان بود. به همين دليل [هم] من كاريكاتورها را به آنجا دادم. فردا ديدم كه به جای تيتر روزنامه، اول كاريكاتور مرا چاپ كرده بودند و نوشته بودند كه دولت (كاريكاتور سهيلی را گذاشته بود) به اعتماد سپهبد احمدی يعنی وزير جنگ و تصويب رئيس مجلس، به هيتلر(كاريكاتور هيلتر)، اعلان جنگ داد. همين يك كاريكاتور، مرا معروفترين فرد مطبوعاتی اين مملكت كرد، طوری كه تمام روزنامه های آن موقع به من سر زدند و از من كار می خواستند. اين بود كه در ادامه كار كاريكاتور، در اكثر روزنامه ها می كشيدم. 
ـ يعنی در واقع شما از اينجا وارد كار مطبوعاتی شديد؟ 
ـ از همين سن و سال وارد كار مطبوعاتی شدم و كار و زندگی من مطبوعات شد. 
ـ پس ديگر كارهای قبلی مثل دكور و ... را انجام نداديد و صرفاً در مطبوعات بوديد؟ 
ـ بله صرفاً در مطبوعات بودم. 
ـ در كدام مطبوعات فعاليت داشتيد؟ 
ـ تمام مطبوعات. اصلاً خودم يادم نيست. آن زمان شايد پنجاه تا صد تا روزنامه فقط در تهران منتشر می شد؛ چه مجله، چه هفتگی، چه روزنامه. اكثر هفتگی ها مثل «مرد امروز» مثل ... ـ كه الان متأسفانه اسامی روزنامه ها يادم نيست ـ صفحه اولشان به من اختصاص داشت و بايستی كه من می كشيدم. زير دفترم (مرحوم دهقان در لاله زار داده بود) گوش تا گوش می نشستند. اينجا می ديديد آن مخالف است، آن يكی سيد ضيايی است، آن توده ای است، آن يكی مدير فلان است ... [البته] خودم هم طرز فكرم ناسيوناليستی بود، [حتی] توده ای هم كه می آمد و كار می داد، كار او را هم انجام می دادم و هيچكدام اينها از كارم اطلاع نداشتند، امكان نداشت كه چنين اجازه ای بدهم، چون تا زمانی كه روزنامه در بيايد، بايد كه [مطالبش] سری بماند و نبايستی كه كسی ببيند و از آن بقاپد. اين است كه رعايت امانت داری مي شد و هيچ كس از كار كس ديگر اطلاع نداشت تا زمانی كه روزنامه اش منتشر می شد. 
ـ حالا با آن جو سياسی داغ كه آن زمان وجود داشت، اين سفارشهای متفاوتی كه به شما می شد، شما دچار مشكل نمی شديد؟ 
ـ اصلاً و ابداً. من ايده ام برای خودم بود و نمی توانستم به شما [يا كسی] تحميل كنم. در عين حال بايد من زندگی مي كردم و می بايستی درآمدی داشته باشم. درآمد زندگی من از همين ها بود، ولی رعايت امانت داری 100% مي شد. 
ـ منظورم اين است كه آنها سوژه را به شما می دادند كه مثلاً می خواهيم اين را بكشيد؟ 
ـ بعضی از سوژه ها را آنها به من می دادند و گاهی با من مشورت می كردند و با هم می نشستيم [تا به نتيجه برسيم]. من معمولاً عضو هيات تحريريه اكثر روزنامه های درجه يك آن موقع بودم كه هر هفته يك جلسه داشتند. می نشستند و برای سوژه روی جلد تصميم گيری می كردند و من هم البته دخالت داشتم. 
ـ يعنی بيشتر برای روی جلد بود؟ 
ـ بله روی جلدها. 
ـ اين ترتيب تا چه زمان ادامه داشت؟ 
ـ تا زمانی كه خودم امتياز گرفتم و مجله كاريكاتور را منتشر كرديم و اينجا هم نمونه آن هست كه به شما تقديم می كنم. خواستم آن  را از جنبه خيلي سطح فكاهی پائين بيرون آورده و به آن جنبه جهانی بدهم. بيشتر كاريكاتور سياسی [كار كرده ام]. من در عمرم اصلاً كاريكاتور شوخی يا سكسی نكشيدم. من اصلاً از اين چيزها خوشم نمی آيد. كاريكاتورهای من اكثراً سياسی بوده كه الان هم خدمتتان هست. 
همين مسأله ای كه در شوروی پيش آمده و اين كشورهای كمونيستی يكی يكی جدا شدند، بيست و سه سال قبل من پيش بينی كردم. همين الان در اين مجله هست. اين برژنف يا كاسگين ـ كه نخست وزير بود ـ دارند يك كالسكه را می برند و كالسكه به اصطلاح اروپای شرقی است. بعد هم بچه ها دارند يكی يكی پائين می پرند، زيرش هم نوشتم "بچه ها ديگر بزرگ شده اند." بچه ها چه كسانی هستند؟ چكسلواكی است، لهستان است، مجارستان است ... آن زمان ما پيش بينی امروز را می كرديم و مسائل ديگر كه مختلف است.