مصاحبه با دكتر ایرج فاضل


تاریخ انتشار: ۱۳۹۷/۱۰/۲۹ - ۱۳:۵۵:۰
آخرین تاریخ بروزرسانی: ۱۳۹۷/۱۰/۲۹ - ۱۳:۵۹:۳
مصاحبه با دكتر ایرج فاضل

بخشی از مصاحبه سازمان اسناد و كتابخانه ملی ایران با جناب آقای دكتر ایرج فاضل

جلسه اول، در تاریخ: 78/4/1، شماره ردیف مصاحبه :421، مصاحبه كننده: اعظم فلاح

صدای دكتر ایرج فاضل
 

 ـ استاد شما در چه سالی وارد دانشگاه شدید؟

ـ من در سال 1336 [وارد دانشگاه شدم] و در سال 1343 هم فارغ­ التحصیل شدم. هفت سال [طول كشید.]

ـ لطفاً در مورد وضعیت دانشگاه تهران در آن زمان صحبت كنید.

ـ برای ما كه هیچ جا را غیر از آنجا ندیده بودیم، آن وقتها این ذهنیت وجود داشت كه دانشگاه تهران بهترین دانشگاه مملكت است، همه چیز عالی و ایده آل بود. انصافاً هم خیلی از مقایسه هایی كه امروز می­شود، یك نفر بایستی هر دو دوران را دیده باشد و زمان و امكانات را هم در نظر بگیرد. همان طور كه بالنسبه عرض كردم، به نظر می رسد كه استادها هم باز خیلی علاقمندتر بودند. دانشگاه هم كلاً دانشگاه بود. ساختمان فكری دانشگاه درست و منسجم بود. من فكر می كنم كه امروز ما این ساختمان را بكلی زیر و رو و متلاشی كردیم. آن روز دانشگاه، دانشگاه بود، یعنی رئیس دانشگاه شدن شوخی نبود، حالا هر نوع وابستگی سیاسی كه رئیس دانشگاه داشت. ولی تردید نبود كه بایستی از برجسته ترین و عالی مقام ترین استادان دانشگاه باشد. هر كسی نمی توانست رئیس دانشگاه باشد. اما آنچه كه امروز می بینیم [این است كه] هر كسی كه از راه می رسد، رئیس دانشگاه می شود. من فكر می كنم اگر آن روز كسی می گفت كه چنین اتفاقی افتاده، خارق العاده و غیرقابل تصور بود و همه می نشستند و می خندیدند. یادم هست كه رؤسای دانشكده ما، در یك خاصیت، بی تردید همه شبیه بودند و آن اینكه بهترین و برجسته ترین و عالی ترین استادان دانشگاه بودند. سالهای سال در دانشگاه بودند و استاد شده بودند و با یك هیات ممیزه هایی مو را از ماست می كشیدند و خوب البته تردیدی هم نبود كه حكم رئیس دانشگاه را شاه باید می داد. بنابراین، بایستی از نظر فكری هم مورد تأئید دستگاه باشد و این تنها شرط نبود. كسی بود كه بی نهایت برجسته بود، استادها هم همینطور، استادی و استادیاری دانشگاه یك منزلت عظیمی بود، به دلیل اینكه ورود به این سیستم بالاخره نظم و نسق خودش را داشت. بالا رفتن از این پله­ها آسان نبود، باید زحمت كشید و زحمت می كشیدند. این فول تایمی كه حالا ما صحبتش را می كنیم، آن موقع عملاً بود، یعنی استادها تقریباً [همیشه] با دانشجوها سر و كله می زدند. بخشهایی بودند كه ما بالاخره صبح تا ظهر با استادمان بودیم. الان اگر بخواهیم مقایسه كنیم، حضور استادان خیلی كمرنگ شده است. مثلاً یادم هست كه آن موقع در كتابخانه دانشگاه تهران دو تا كتاب سیسیل بود كه به اصطلاح یك كتاب طب داخلی مرجع است. با سیصد تا دانشجو در یك كلاس و با هفت كلاس، دو تا وجود داشت. مثلاً سالی یك دفعه یكی از اینها به دست آدم می­رسید تا بتواند یك صفحه از آنها را بخواند. الان زیر دست و پای بچه­ها ریخته است. امكانات اطلاع رسانی [الان] صدها برابر بیشتر شده است، اما آن روحیه و صرف وقت دیگر وجود ندارد. بنابراین ما در دانشگاهی تحصیل می كردیم كه خودمان اعتقاد داشتیم كه بهترین دانشگاه است، چون جاهای دیگر را ندیده بودیم و بالاخره استادان برجسته ای بودند. بعضی از استادان آن موقع من كه هنوز هم در قید حیات هستند، عضو همین فرهنگستان هستند. این آقایان بسیار برجسته بودند و هستند. اینها استوانه های طب مملكت بودند و بالاخره سر كلاس این استادان بودن و تلمذ كردن، خودش یك دنیا بركت داشت كه هم از نظر منش و اخلاق و هم از نظر اطلاع علمی كه اینها به دانشجو منتقل می كردند كه اولی اگر بسیار مهمتر از دومی نباشد، یك ذره كم اهمیت تر هم نیست.

ـ اگر بخواهید استادی را به عنوان بهترین استاد خودتان نام ببرید، از چه كسی نام می­برید؟

ـ من می توانم دهها نام برای شما بگویم. یكی از آنها مثلاً آقای دكتر آرمین بود. آقای دكتر آرمین عضو همین فرهنگستان هم شدند و یك جلسه بزرگداشت هم برایشان گذاشتیم. ایشان دو، سه سال قبل دارفانی را وداع گفتند و یكی از آقایانی بود كه شخصیت اخلاقی (علمی به جای خود) او روی من خیلی تاثیر گذاشت. هر وقت كه من می رفتم  سعی می كردم خیلی زود بروم  [ولی] باز هم او آنجا بود. هرگز نتوانستم قبل از او به آنجا بروم. شبها تا ساعت نه و ده آنجا بود و شام را همانجا می خورد و نماز را هم همانجا می خواند. آن زمانی كه نماز خواندن اگر ضد ارزش نبود كه بود، (آن موقع [نماز خواندن] هیچ ارزشی نبود) او آدمی بود كه من به او به عنوان یك آدمی كه انسان دوست است و در كارش مواظب آن پایینها است و سعی می كند یك نفر را كمك كند و خلیق، عالم، وظیفه شناس است و كار می كند نگاه می كردم. در عین حال هم یك عرفانی دارد و یك آدم سطحی نیست و بالاخره یك وابستگی های فكری جدی هم دارد. حالا بالاخره گفتم من در یك خانواده مذهبی متولد و بزرگ شدم و اگر یك استاد نمازخوانی را می دیدم، خیلی خوشحال می شدم كه بالاخره این آدم فاضل هم [نماز می خواند]. آن موقع اكثراً رسم نبود كه خوشحال شوند كه یك استاد معتقدی داشته باشند. همه اینها روی هم، از ایشان برای من یك شخصیتی ساخت كه تندیس ایشان هنوز هم در مغز من هست. الان آقای دكتر شمسا هستند كه عضو همین فرهنگستان هم هستند و سایه ایشان روی سر ما هست. ایشان شیخ الشیوخ پاتولوژیستهای ایران هستند. دكتر بهادری و بسیاری از عزیزانی كه الان هم هستند و من می توانم دهها نظر را برای شما بگویم. تكرار می كنم كه شخصیت علمی، اجتماعی و انسانی اینها برای تمام شاگردهای ایشان از جمله برای بنده بسیار بسیار سازنده بوده است.

ـ بین سالهایی كه شما در دانشگاه تهران تحصیل می كردید، ریاست دانشگاه بر عهده چه كسی بوده است؟

ـ یك مدتی مرحوم دكتر جهانشاه صالح، استاد كرسی بیماریهای زنان و زایمان بود. یك مدتی هم آقای دكتر فرهاد بودند كه ایشان هم در دورانی كه ما دانشجو بودیم، استاد كرسی رادیولوژی بود و هر دو تا از برجسته ترین استادان دانشگاه بودند.

ـ رئیس دانشگاه تهران و دانشكده پزشكی یك نفر بود؟

ـ بله آن وقت همیشه معمولاً یك نفر بود. البته یك مدتی هم مرحوم دكتر سیاسی رئیس دانشگاه بود. ولی در آن زمانی كه ما بودیم، اكثراً رئیس دانشگاه تهران، رئیس دانشكده پزشكی هم بود. بنابراین، بعداً اینطوری نبود و از دانشكده های دیگر هم بودند، ولی معمولاً بر حسب تخصص، رئیس دانشگاه در آن دانشكده مربوط هم رئیس بود. اگر رئیس دانشكده حقوق رئیس دانشگاه بود، رئیس دانشكده حقوق هم بود.