مصاحبه با علی اكبر بهمنش


تاریخ انتشار: ۱۳۹۷/۱۰/۲۵ - ۱۵:۱۹:۰
آخرین تاریخ بروزرسانی: ۱۳۹۷/۱۰/۲۵ - ۱۵:۲۲:۲۵
مصاحبه با علی اكبر بهمنش

بخشی از مصاحبه سازمان اسناد و كتابخانه ملی ایران با جناب آقای سرهنگ علی اكبر بهمنش

جلسه ششم، در تاریخ: 1378/03/5 ، شماره ردیف مصاحبه :411، مصاحبه كننده: شفیقه نیك نفس

صدای علی اكبر بهمنش

 

 [شب سی تیر من افسر نگهبان ستاد ارتش بودم.] در آن شب اقلیت[؟] آمد؛ یزدان پناه رئیس ستاد ارتش آمد؛ رئیس رادیو هم آمد. آن روز قرار بود تعطیل عمومی باشد؛ بدون تظاهرات. برای تثبیت این آمدند یك اعلامیه ای دادند برای جلوگیری از تظاهرات و تا صبح هفت تا یازده مرتبه هم، [این اعلامیه] تكرار شد. ولی از دید من حزب توده و یا كارگران كارخانه ها و یا افراد متعصب و بازاریان متعصب، تظاهرات كردند و [در روز] سی تیر متقابلاً در سطح تهران قوا[ی ارتش] بیرون آمد. یعنی مستقر شد. آنها [تظاهر كنندگان]حركت كردند به طرف مجلس، [خیابان] سعدی، [خیابان] فردوسی، [خیابان] شاه، بالاترش؛ [تظاهرات كردند.] جمعیت كم نبود؛ تا توپخانه 
 اینجا من هیچ نمی دانم كی به من دستور داد یا نداد. یعنی از كسی دستور به خاطر ندارم. ولی همین كه بی سیم حركت كرد، بی سیم را من گرفتم، بدون اراده گفتم:" ارتش گوش به فرمان من، تیر به هوا، نه به هدف."
این بی سیم در همان محل جلوی اتاق من بود كه با اتاق رئیس[ستاد ارتش] یعنی پاكروان در یك جا بود و من هم افسر نگهبان بودم و این حق را داشتم [كه از بی سیم استفاده كنم] و میل داشتم كه كسی كشته نشود. در حالی كه بعد شنیدم هندرسن منتظر 5 تا 50 هزار كشته بوده. آن وقت در همین شعبه هم اسامی قاتلین آمد(از نظر حفاظتی) و هم اسامی كشتگان. [كه بیانگر این بود كه] سی نفر كشته[شده اند].
من همیشه این صحنه، این لحظه، این جسارت، این عمل را یكی از نكات تاریخی زندگی ام می دانم و همین برای تاریخ زندگی ام بس است.
من آن شب [شب سی تیر] تا صبح ناظر ایاب و ذهاب اقلیت و مذاكرات آنها با اقلیت و مذاكرات آنها با آقای تیمسار رئیس ستاد ارتش و آمدن شخص رئیس رادیو، گرفتن اعلامیه و بردن و نوشتن آن بودم.
[قبل از سی تیر] یك شب كه من افسر نگهبان بودم، اتفاقاً در مسیر بازدید صحنه و سالن ها در حیاط قسمت شمالی دیدم كه صدای ماشین آلات می آید. آنجا چاپخانه ارتش بود. نگاه كردم سرهنگ گلستانه را دیدم. گفتم: جناب سرهنگ شبانه كار می كنید؟ گفت: بله ، یك امر فوری پیش آمده كه من مجبور شدم شب بیایم استنسیل بكنم. من از او سئوالی نكردم. او [خودش ادامه داد كه] یك دستور آمده و آن دستور را ما داریم تكثیر می كنیم. خودش رفت یك دستور استنسیل شده برداشت آورد بالا. این [دستور] پنج، شش برگ بزرگ بود كه داد به من. من برای او یك همكار ستادی بودم یعنی فكر نمی­كرد كه این سری باشد [و شاید من نمی بایست ببینم]. جالب اینجاست كه وقتی من این را مطالعه كردم دیدم دستوری است كه [در آن نوشته شده] تیر به هدف نه به هوا. [دستوری برای] توجیه كردن افسران بود و توضیح این كه اگر تیر به هدف باشد، در یك برخورد [مشكل] تمام می شود ولی اگر دستور به هوا باشد، دشمن متوجه می شود و ادامه می دهد. در عین حال اشاره كرده بود كه شما اگر دستوری را فوری به هدف اجرا بكنید، دیگر [مشكل] قطع می شود و ادامه پیدا نمی­كند. باز نتیجه گرفته بود كه اگر در آنجا قطع شود، میزان تلفات كمتر از تلفاتی می شود كه [در صورت ادامه مشكل]  پیش می آید. پس این دستور تیر به هدف نه به هوا برخورد كرده بود با فرمان من [در سی تیر] كه تیر به هوا نه به هدف.