مصاحبه با دكتر اسدا... بادامچیان


تاریخ انتشار: ۱۳۹۷/۱۰/۲۵ - ۱۳:۱۵:۰
آخرین تاریخ بروزرسانی: ۱۳۹۷/۱۱/۲ - ۱۳:۳۴:۳۵
مصاحبه با دكتر اسدا... بادامچیان

بخشی از مصاحبه سازمان اسناد و كتابخانه ملی ایران با آقای دكتر اسدا... بادامچیان

جلسه سوم و چهارم، در تاریخ: 86/3/2 و86/3/16، شماره ردیف مصاحبه :1020 و 1021، مصاحبه كننده: حسن محرابی

در همان سال قبل از تاسیس انجمنهای ایالتی و ولایتی، هر گاه افرادی برای دیدن علمای بزرگ به قم می رفتند، منزل امام نیز می رفتند. كما اینكه وقتی دكتر علی امینی برای ارزیابی آقایان به قم رفت، آمریكا در گزارش های خود به شاه گفته بود كه آیت ا... گلپایگانی یك مرجع حوزوی بزرگ است، آیت ا... نجفی مرعشی یك مرجع است كه در قم جاذبه دارد و آقای شریعتمداری سیاستمدار است، زیرا هنگامی كه به آقای شریعتمداری گفته بود كه ما به مسائل مذهبی كاملاً توجه داریم و قصد داریم كه علما و طلاب در رفاه باشند و از این رو هزینه گذرنامه سفر به عتبات و نجف را از همه طلبه ها برداشته ایم كه این كاری شایسته بود كه دولت ما انجام داده است، آقای شریعتمداری با دكتر امینی برخورد كرده بود و گفته بود كه كار شما درست است، اما ما نیز به طلاب گفته ایم كه هر طلبه ای كه به نجف برود، شهریه ای نمی پردازد و این كارهای شما باعث خلوت شدن حوزه نمی شود، و قصد [واقعی] آنها [یعنی] سوق دادن طلاب به نجف را مطرح كرده بود و هنگامی كه دكتر امینی این رفتار او را دید، به شاه گفت كه آقای شریعتمداری، شریعتمدار نیست، بلكه سیاستمدار است. اما حرفی كه در مورد امام گفته بود این بود كه روحانیی هست به نام حاج آقا روح ا... خمینی كه خطرناك است و این زمانی بود كه هنوز نهضت شروع نشده بود، چون ابتدا علی امینی از كار بركنار شد و سپس شریف امامی آمد و در زمان اسد ا... اعلم نهضت آغاز شد.

در زمان نخست وزیری دكتر علی امینی در انتهای روزنامه اطلاعات بخش شهرستان، عكسهای دیدارش با علما را چاپ كرده بودند كه عكس امام نیز جزو آنها بود و این شرایط به تدریج موضع امام را مشخص می-كرد. كه در جریان انجمن های ایالتی و ولایتی ظهور پیدا كرد و مبارزه را شروع كرد و چند روز پس از آن جریان، من به منزل امام در قم رفتم. ایشان را كه در پشت پنجره نشسته بود، دیدم كه مردم دست ایشان را می بوسیدند. در آن زمان من حدود 21 سال داشتم و هنگامی كه دست امام را بوسیدم، به چهره امام دقیق شدم و نگاه من كه با نگاه امام تلاقی كرده بود را هرگز فراموش نمی كنم. آن روز، من بسیار جذب امام شدم كه امام خدایی به من یك نگاه محبت آمیز كرد. من بعدها ایشان را در ابعاد مختلف همراهی كردم.

جریان 15 خرداد تا روز هجدهم ادامه داشت كه شاه در روز هجدهم دستور تیراندازی از كمر به بالا را داده بود. بعدازظهر آن روز مجموعه یاران به این نتیجه رسیدند كه این نوع مبارزه جز آسیب به مردم جایی نمی رسد. لذا مبارزه متوقف شد و به فاز سیاسی كشیده شد و اعلامیه هایی برای 22 خرداد پخش كردند كه تعطیل سراسری اعلام شد و باعث شكسته شدن رژیم گردید و نشان داد كه علیرغم كشتار 15 تا 18 خرداد مبارزه ادامه دارد و مردم ایستادگی می كنند و تشكیلات خمینی كاملاً فعال است و می تواند در سراسر كشور تعطیلی ایجاد كند. همین حركت عظیم مردم باعث شد كه آنها امام را از زندان عشرت آباد كه بسیار بد بود، به جایی دیگر منتقل كنند و با او مدارا كنند و از رفتاری كه با امام داشتند منصرف شدند و متوجه شدند كه اگر امام را محاكمه كنند و با او برخورد تندی داشته باشند، نهضت ادامه خواهد یافت و تمام تشكیلات مخفی زیرزمینی و شبكه روحانیت و مراجع و خونهای ریخته شده، مانع از كار آنها خواهد شد، به همین دلیل برخوردی آرام با امام داشتند. در همین حین برخی از علما كه دستگیر شده بودند، مانند مرحوم آقای فلسفی و مطهری را آزاد كردند. در اینجا وظیفه مؤتلفه ایجاد و گستردگی تشكیلات شد كه از حضور عظیم مردم برای حوزه¬بندی و گستردگی شبكه های تشكیلاتی خود استفاده كرد و به تدریج شهرستانها نیز به ما پیوستند و یك كار سراسری آغاز شد.

در آن زمان دو كار جدی شروع شد: یكی اینكه تمام علما و مراجع، طی اعلامیه ای مسئله 15 خرداد و دستگیری امام و علما و كشتار مردم را محكوم كنند كه این اعلامیه ها با توجه به مراقبتهای شدید مأموران شاه و ساواك چاپ و پخش شد. در كنار این قضیه علما قصد كردند كه از قم به تهران هجرت كنند. این عمل آنها چند علت داشت:

1- حضور جمعی علما و مراجع، حمایت آنها را از امام و مرجعیت او نشان می داد.

2- یكپارچگی و وحدت آنها را نشان می داد.

3- خارج شدن هر عالمی از شهر خودش خبری عظیم بود، مثلاً در همدان مرحوم آخوند حاج ملا علی كه روحانی معتبر و مرجع تقلید و مورد احترام همه جهان اسلام بود، هنگامی كه به تهران آمد، غیبت ایشان در همدان برای حوزه علمیه و طلاب و حتی مردم كاملاً محسوس بود. بنابراین یك جریان مستمر مبارزاتی در پی داشت.

 

....در قضایای چهلم فیضیه عرض كردم ما رفتیم و از امام خواستیم كه چهلم گیری كنیم و سوم بگیریم، امام اجازه نداد. نزدیك چهلم گفتیم زمینه آماده است، ایشان گفتند بررسی كنید ببینید؛ وقتی كه دیدید رژیم می خواهد حساسیت شدید نشان دهد و سركوب كند، پایان دهید. بر این اساس، كار را از مسجدی در گذر باشی، در كوچه غریبان شروع كردیم. روحانی مسجد مرحوم آقا سید علی اكبر بزّاز كه علاوه بر فعالیتهای دینی، بزازی داشت سر كوچه غریبان، در مسجد را بست و بدون خبر ما از تهران رفت كرج، برای اینكه بدانیم فضای آن روز چگونه بود؛ او از ترس ساواكی¬ها [این كار را كرد]. با اینكه آدم بسیار خوبی بود، ولی اینطور عكس العمل نشان داد.

وقتی آن شب رسیدیم پشت در مسجد، همانجا ایستادیم و نماز را پشت در مسجد بسته خواندیم. همانجا قرآن خواندیم و یك مقدار شعار دادیم و اعلام كردیم كه فردا شب [نماز را] مسجد امین  الدوله در همان كوچه غریبان كه پیشنماز آن جناب آقای میرزا كریم حق شناس بود، [می خوانیم]. ایشان نیامدند آن شب، ولی مسجد باز بود. ما رفتیم شروع كردیم، همانجا مأمورین رژیم و پلیس تهران با مرحوم عزتی خلیلی درگیر شدند و با شهید اسلامی؛ می  خواستند آنها را بگیرند. در یك برنامه جمعی نگذاشتیم آنها را بگیرند، فرار كردند. در مسجد قرآن را خواندیم، بعد از مسجد آمدیم در بازار دروازه، آنجا شعار دادیم. آقای حمید ایپكچی كه نوجوان بود و قدش هم بلند نبود، در میان جمعیت شعارهایی علیه رژیم را تكرار می كرد، بقیه هم شعار می دادند. فردا شب مراسم در مسجد كوچه اسماعیل بزاز بود كه مسجد آیت ا... آقا سید محمدرضا غروی بود. مأمورین رژیم جلوی در مسجد ایستادند و كسی را راه نمی دادند و فقط پیشنماز مسجد آقای سید محمد رضا را راه دادند.

ما با اجازه ایشان، دیوار پشت مسجد كه دیواری تیغه ای بود را باز كردیم، چون در یك فاصله، كوچه پیچ و خم داشت، مأمورین متوجه نشدند. جمعیت را از پشت فرستادیم داخل مسجد، یك مرتبه رژیم متوجه شد كه همه مسجد پر جمعیت است و كاری كه آن جلو انجام داده است، بی حاصل است. لذا مراسم برگزار شد. من آن شب یادم هست كه شهید اسلامی كه قرآن را

خواند، در میان قرآن خواند:

  

بزرگ فلسفه قتل شاه دین این است               كه مرگ سرخ به از زندگی ننگین است

 

تا این را شروع كرد به خواندن، آقای سید محمد رضا با اینكه خودش روحانی مبارز و شجاعی بود و نماینده امام هم بود، شغل آزاد بزازی هم داشت، در بازار دروازه بلند گفت كه آقا شما شعار ندهید، من خودم اداره می كنم و بعد هم منبر رفت و یك منبر بسیار خوب و گرمی را داشت.

 جلسه كه پایان یافت، در كوچه یك مقدار تظاهرات بود كه اعلام كردیم فردا شب مسجد قجرها در كوچه آبشور و خیابان ری. آنجا مسجد كوچكی بود و ما می دانستیم رژیم اگر محاصره كند و درگیری ایجاد كند، آنجا امكانش نیست. لذا دو جا را در نظر گرفته بودیم: یكی آنجا كه اگر رژیم مانع نشد، همانجا مراسم داشته باشیم، وگرنه در مسجد حاج ابوالفتح در میدان قیام. شب كه رفتیم، اول شب آنجا دیدیم مأمورین مجهز آمده اند و حالتشان به گونه ای است كه احتمال درگیری وجود دارد؛ به همین علت به دوستان گفتیم كه بروند مسجد حاج ابوالفتح . رژیم شاه كه فكر می كرد مسجد قجرها است، آنجا تمام فعالیت سركوبشان را متمركز كرده بود. یك مرتبه دید كه در مسجد حاج ابوالفتح جمعیت پر است، عصبانی شد و مأمورینش را ریخت آنجا و محاصره كردند. به همین علت برنامه نهائی ما آن شب شكل گرفت، چون احساس كردیم رژیم می خواهد سركوب كند و طبق راهنمائی امام ما باید تمام می كردیم. برای این كار آقای حسین مطیعی كه پدر شهید هم هستند، شاعر بسیار قوی ای هم هستند، و شعرهای بسیار زیبائی می گویند، قبل از منبر آقای شاهنگیان كه روحانی است و تراشكار هم هست در سرچشمه و هنوز هم هست، ایشان قبل از منبر ایستاد و شعر بلندی كه خودش گفته بود، در وصف امام خواند:

 

حكم ده، فرمان بده، از جان و دل فرمانبریم               شیعه با خون خود این میثاق امضا می كند