مصاحبه با عزت الله سحابی


تاریخ انتشار: ۱۳۹۷/۱۰/۱۷ - ۱۱:۶:۰
آخرین تاریخ بروزرسانی: ۱۳۹۷/۱۰/۲۵ - ۹:۳۸:۵۳
مصاحبه با عزت الله سحابی

بخشی از مصاحبه سازمان اسناد و كتابخانه ملی ایران با آقای عزت الله سحابی جلسه هفتم، در تاریخ: 1372/08/24

 

 ....به هر صورت بازجویی ها آنجا انجام شد و ما آمدیم زندان موقت كه در آنجا بودیم كه 15 خرداد اتفاق افتاد و ما در مركز شهر بودیم، نزدیك میدان توپخانه، صدای تیراندازی را می شنیدیم، صدای تظاهرات را می شنیدیم و آن روز ما حال عجیبی داشتیم، چون خوب دوستان ما جوان بودند و بنده یك خرده از آنها مسن تر بودم. ولی خوب، ما سالها آرزوی انقلاب را كرده بودیم و من حالا دیدم قیام شده و [دائم] هی دعا می خواندیم و گریه می كردیم و آرزو می كردیم كه این قیام یكی دو روز ادامه پیدا كند كه اگر یكی دو روز ادامه پیدا كند، حتماً تبدیل به قیام می شود. بالاخره تا عصر آن روز ما حال مخصوصی داشتیم. دوستانمان بودند، همین آقای علی بابائی بود، ایشان خیلی حال داشت. حاج محمدعلی نوید بود كه ایشان جزو نهضت نبود، ولی چون همكار آقای علی بابائی بود، ایشان را هم گرفته بودند. آقای محمدمهدی جعفری بود، آقای پرویز یعقوبی بود، عده ای بودند كه خلاصه همه اینها دعا و نماز كه این جریان قیام ادامه پیدا كند.

تا اینكه روز بعد كه روز شانزدهم خرداد بود، ما دیدیم كه عده زیادی را آوردند زندان و یكباره زندان را تخلیه كردند. همة زندانیان عادی را از یك بند بردند و عده زیادی را آوردند كه ما آن طبقه بالا بودیم، از توی فلكه نگاه می كردیم و بعضی چهره های آشنا را می دیدم. بعضی از دوستان خودمان را می دیدیم كه با این پانزده خردادیها آوردند و موهای اكثرشان را تراشیده بودند و بلافاصله هم دیدیم كه خود زندان سعی كرد كه ارتباط ما با آنها را به كلی قطع كند كه اصلاً ما نبینیم كسی را، ولی خوب ما بطور غیر قانونی و خلاف مقررات و یك جوری می دیدم اینها را.

دیدم نه، مسئله عمیق است، زیاد است كه ما دو سه روز تا هفدهم بودیم آنجا و چون خیلی بالا می-رفتیم پائین می رفتیم كه اینها را ببینیم و با آنها تماس بگیریم، یا اطلاعی از بیرون پیدا كنیم كه بیرون چی بوده، چه خبر بوده، یا حالا چیزی به آنها بدهیم، مسئولین زندان این را فهمیدند. این بود كه زود ما را از آنجا منتقل كردند به زندان قصر. در زندان قصر، تمام آن زندانیان سابق جبهه ملی كه گفتم در ششم بهمن سال 41 گرفته بودند، رهبران جبهه ملی بودند، كادرهایشان بودند، كمیته استانشان بودند، هفتاد هشتاد نفر بودند. سه، چهار تا از دوستان ما مخصوصاً آقای مهندس بازرگان و پدر من و دكتر شیبانی و مرحوم حنیف-نژاد هم بودند.

 ما را هم بردند پهلوی آنها و ما یك مدتی، در حدود یك ماه آنجا با آنها بودیم كه در آن دوره در همان زندان اتفاقاتی افتاد. همه رهبران جبهه ملی بودند، مثلاً آقای سنجابی بود، دكتر بختیار بود، دكتر صدیقی بود. از این طرف هم آقای مهندس بازرگان بود، پدر من بود، مرحوم مهندس حسیبی بود، دكتر آذر بود. اینها همه ملی بودند و عده ای هم البته آن موقع زندانها نسبتاً آزاد بود. جلسه می گذاشتیم، بحث و سخنرانی زیاد بود، ملاقاتمان هم می آمدند از بیرون.

 تا شد بیست و دوم خرداد كه هفتم پانزده خرداد می-شد كه حالا ما هم [دائم] فكر می كردیم در حدود سه هزار نفر كشته شده اند (در جریان قیام) حالا درست اطلاع نداشتیم، ولی شایعاتی می آمد. ما، یعنی نهضتی ها كه هشت نه نفر بودیم، عده ای بودیم كه از زندان موقت آمده بودیم، به اضافه آقای مهندس بازرگان و پدرم و ... ما آنجا افتادیم به فعالیت كه بیائیم یك مراسمی بگیریم به نام مراسم هفتم پانزدهم خرداد. در آنجا مشاهده شد كه از طرف جبهه ملی خیلی مخالفت شد. بالاخره شبی بود، شب جمعه بود كه شب هفت آنها را گرفتیم. مجلسی گرفته بودیم در حیاط، تابستان بود دیگر و سخنرانی شد و قرآنی خوانده شد و شعری خوانده شد و آقای مهندس بازرگان هم صحبت كرد راجع به پانزده خرداد و اینكه خوب این قیام مردمی بود و ... سران جبهه ملی هیچكدام شركت نكردند، افرادشان هم نود درصد شركت نكردند.

 شماره ردیف مصاحبه : 24

  مصاحبه كننده: شفیقه نیك نفس